الاهوازکتابخانهانتشاراتايرانمطالعاتمجلهمقالات

سه عامل موثر در سركوب و انکار هویت ملت احواز

درخاورمیانه ملتی وجود دارد که ناله ها و فریادهای آن به گوش کسی نمی رسد. «الشعب المنسی» يا همان ملت فراموش شده احواز که نزدیک به یک قرن است فریادها و دادخواهی آن، به عناوین مختلفی ترجمه میشود. همواره فعاليت فعالان ملت احواز از سوى نظام ايران با عناوین ،اتهاماتی همچون تروریست، بعثی، وهابی، تجزیه طلبی، داعش و … آميخته شده، و هدف این اتهامات سرکوب، نفرت پراکنی و دشمنی با این ملت، در ایران و جهان است. این امر باعث کتمان حقیقت و واقعیت های بیشماری شده است، حقیقتی که خواسته واقعی ملت و مبارزان آن است و واقعیت هایی از رویدادها و تبعیض ها که تحریف می شود. این سرکوب باعث نادیده شدن مظلومیت و افزایش ظلم و ستم به ملت احواز شده است. ایران با سوء استفاده از بی توجهی جهان که این بی توجهی خود به دلیل مخابره فعالیتها و عدالت خواهی این ملت با عناوین مجرمانه که نفرت جهانی را در پی دارند سبب شده است از آن به عنوان سرپوشی بر فریادها و ناله های مردم قرار دهد و ابزاری برای افزایش ستم و سیاست های غیر انسانی در اقلیم احواز و منطقه بکار گیرد. سیاستهایی که هدف نهایی آن تغییر بافت جمعیتی و نابودی هویت و وجود ملت احواز است.

ملت احواز وارث تمدن عیلام، از ۹۵ سال پیش، بعد از سقوط حكومت شيخ خزعل توسط رضا خان میر پنج، عنوان «الشعب المنسي» یعنی ملت فراموش شده لقب گرفته است. «الشعب المنسي» ساکن سرزمینی است که ۸۰ درصد اقتصاد ایران از آن به یغما می برد. ثروتی که رژیمهای مختلف ایران به جای بهبود وضع زندگی مردم، جهت جنگ افروزی و نفرت انگیزی در منطقه و جهان تلف کرده و میکنند. این در حالی است که احوازیها خود، حتی در مقایسه با ملل دیگر در جغرافیای ایران و دیگر نقاط جهان جزو محروم ترین و مظلوم ترین مردم هستند.

در این ظلم روا شده بر ملت احواز هم حکومت و هم ملت فارس و مخالفان رژیم شریکند. حکومت، در تحریف و ارائه اطلاعات نادرست از این ملت و خواسته های آن، و ملت فارس و مخالفان رژیم، در ترویج و تبلیغ داده های رژیم درباره ملت احواز با رژیم همصدا شده و یا  با سکوت خود بر درد و رنج ملت احواز افزوده است. علاوه بر اینها رویدادها و سیاست دیگر کشورها در منطقه خاور میانه خود عامل دیگری وضع کنونی این ملت است. در نهایت می توان الف: رژیم ایران، ب: رویدادهای منطقه و ج: ضعف فعالان احوازی را به عنوان سه عامل موثر در رنج های تمام نشدنی این ملت دانست که به بررسی آنها می پردازیم.

الف: رژیم ایران

بعد از اشغال سرزمین احواز تا امروز، تمام فعالیتها و مطالبات ملت احواز به شدیدترین شکل ممکن سرکوب شد. سرکوب با بالگرد و سوزاندن مناطق مسکونی تا اعدامهای دسته جمعی و ناپدید شدن قسری فعالان، مهاجرت اجباری بومیان و کوچاندن قبایل دیگر قومیتها و اسکان آنها در اقلیم مهمترین اقدامات رژیم ایران بوده است. هدف این سیاستها تغییر بافت جمعیتی این سرزمین و خفه کردن صدای مطالبه گری و در اخر مرگ نهایی ملت احواز است.

حکومتهای سلطنتی و جمهوری اسلامی در ایران با نگاهی امنیتی به ملتهای مختلف در جغرافیای ایران و با هدف ایران تک ملیتی، به نادیده گرفتن حقوق ملتها و سرکوب فعالان و جنبشهای عدالتخواه این ملل پرداختند و در پی تغییر فرهنگ و هویت آنها برای رسیدن به هدف خود از تمام ابزارها سرکوب استفاده نمودند و این ابزارها را بهانه ای برای حفظ تمامیت ارضی و وحدت و یکرنگی ایران توجیه میکنند، اما این سیاستها نه تنها به این مقصد نرسید بلکه باعث نفرت و بی اعتمادی بین ملل مختلف غیر فارس و ملت فارس گشت، اکنون این نفرت و بی اعتمادی به حدی است که زندگی مسالمت آمیز در ایران کنونی کاملا کم رنگ شده و رفته رفته ناممکن خواهد شد.

– ملت فارس و اپوزیسیون همسو با رژیم

نکته جالب این است که تاکنون نگاه اپوزیسیون موازی و همسو با رژیم است، و هیچ سیاستمدار یا نظریه پردازی فارس در ایران تاکنون راه حلی برای آزادی و حقوق ملل مختلف ارائه نکرده است. از آنجا که نگاه نژادپرستانه نگاه غالب در میان فارس است، نژادپرستان فارس هویت خود را بر دو محور تاریخ و عرب ستیزی تعریف میکنند. تاریخی که پر از شبهه و خونریزی است و عرب ستیزی که نفرت و دشمنی به همراه دارد، و نتایج آن عدم استقرار و ناامنی دائمی ایران در منطقه و هرج و مرج در ایران به دلیل وجود ملل مختلف در این جغرافیا است. در میان این ملل، ملت احواز، در یک قرن گذشته از طرف حکومتها بدترین و خونبارترین سیاستها و سرکوبها را متحمل شد و از طرف ملت فارس و اپوزیسیون  انها مورد نفرت و تحقیر قرار گرفت و از جانب مخالفان رژیم مورد بی توجهی و انکار هویت قرار دارد. این نفرت و تحقیر از طرف ملت فارس و انکار هویت از طرف مخالفان تا به حدی است که اغلب با سرکوبهای رژیم در احواز موافقت کرده و یا با سکوت خود درد و رنج این ملت را فزونی می بخشند.

ملت فارس با اینکه خود در سایه این رژیم بدترین و ضعیف ترین دوران خود را از لحاظ اقتصادی و سیاسی می گذارند اما با تاثیر پذیری از گفتمان و سیاستهای رژیم در قبال ملل مختلف در ایران، با همان نگاه نژادپرستی که رژیم ترسیم کرده به این مسئله می نگرد و علاوه بر آن، در مبارزه برای سرنگونی نظام کنونی پا را فراتر نهاده و برای نشان دادن انزجار و نارضایتی خود از سیستم حاکم، دیدگاه عرب ستیزی و اسلام ستیزی (عرب و اسلام دو صفت غالب ملت احواز است) را شعار خود قرار داده اند. مخالفان نظام هم برای رسم خطوط خود با نظام و تحریک ملت علیه آن در طبل نژادپرستی و اسلام ستیزی می کوبند و با شعار یکپارچگی ایران به ترس پراکنی از فعالیت دیگر ملل میپردازند و حقوق و وجود آنها را نادیده یا انکار میکنند. این امر را در سکوت ملت و مخالفان در برابر برخوردهای تبعیض آمیز رژیم در سرکوب و برخورد با فعالان دیگر ملل میتوان مشاهده کرد.

برای نمونه سوزاندن جوانان احوازی در قهوه خانه نوارس در سال ۲۰۱۸ یا در نیزارهای معشور در سال ۲۰۱۹ در نگاه ملت فارس و مخالفان نه به خشونتی نژاد پرستانه در سرکوب و حذف مخالفان بلکه رویدادی از ظلم رژیم حاکم قلمداد می شود و فقط به ارقام و اعداد کشته ها بسنده کردند و یا واقعه نوارس کاملا نادیده گرفته میشود و به آن توجهی نمی شود. تبعیض در سرکوبهای نژادپرستانه نظام علیه ملت احواز و تبلیغ و هیاهوی نظام برای تحریف واقعیت هیچ گونه بحث و نگاهی تبعیضی نسبت به این ملت در بین مخالفان و ملت فارس ایجاد نمیکند. این بی صدایی خود سکوتی تایید کننده بر سیاستها و سرکوبهای رژیم از طرف ملت فارس و اپوزیسیون است و شاهد این امر رویدادهای سال ٢٠٠٥ در احواز است که هزاران زندانی و دهها کشته و اعدامی در پی داشت اما این واقعه دردناک ملت فراموش شده نزد مركز نشينان هیچ جایگاه و نگاه حقوقی و انسانی ندارد و این به آن خاطر است که رویدادها و جنایات رژیم علیه ملت احواز به بحثی امنیتی در نگاه رژیم، مردم فارس و مخالفان فارس مبدل میشود و در باب حفظ تمامیت ارضی ضروری قلمداد می شود.

اکنون کشته های مظلومی که برای عدالت خواهی خونشان ریخته شده اگر مرکزنشین و فارس باشند به عنوان شعار و نماد برای اپوزیسیون ایران به رمز مبارزه علیه رژیم مبدل میشوند اما صدها کشته ملت احواز و دیگر ملل غیر فارس تنها به شكل ارقام و اعداد به آنها نگاه میشود. زنان مبارزی که به خاطر عدالت خواهی محبوس شده اند در مرکز به عنوان قهرمانان مبارزه و در صدر شعارهای مبارزاتی هستند اما زنان و دختران بیگناه احوازی که اغلب به عنوان گروگان نزد رژیم هستند هیچ گونه برنامه و گفتمانی در بین ملت فارس و اپوزیسیون ندارند. رویدادهای و ناهنجاریهای اجتماعی اگر در مناطق فارس نشین رخ دهد مقصر آن نظام حاکم و سیستم فرسوده حکومت است اما همان رویداد و ناهنجاری اجتماعی در ملل غیر فارس به وقوع بپیوندد از نگاه ملت فارس و مخالفان به فرهنگ و نظام اجتماعی همان ملل بازمیگردد. این همان نظر و خاستگاه نظام برای تحریف و بی صدا کردن فعالیت و سرکوب فعالان ملل غیر فارس است که ملت و اپوزیسیون هم با آن همراهی میکنند. این بی توجهی و بعضا انکار مظلومیت و درد و رنج ملت فراموش شده و ملل غیر فارس هیچ توجیهی جز همان نگاه نژادپرستانه و هراس افکنی به بهانه حفظ یکپارچگی ایران ندارد، این همان نگاه رژیم و سیاستهای آن است که تمام ملت فارس و مخالفان را تحت تاثیر قرار داده است. نگاه و گفتمانی که باعث تحریف خواسته های واقعی ملت احواز و نگاهی عاری از انسانیت و همسانی و عدالت است، و نتایج آن مهر سکوت بر مطالبات به حق این ملت و دشمن یا بیگانه شمردن آن است، که این امر نه وحدت برای ایران و نه یکپارچگی  برای کشور در پی خواهد داشت.

ب: تاثیرات دردناک رویدادهای بین المللی

سیاست کشورهای مختلف در منطقه و رویدادهای خاورمیانه، به شکل مستقیم و غیر مستقیم بر ملت احواز تاثیر میگذارد. این تاثیرگذاری از طریق ایجاد شکاف بین فعالان این ملت و ایجاد دیدگاههای متفاوت تا استفاده ابزاری رژیم ایران از رویدادهای منطقه برای سرکوب فعالیتهای مردم و سرپوش نهادن بر جنایات خود در حق اين ملت به بهانه های مختلف شده است.

از جهتی دیگر سکوت و نادیده انگاشتن محرومیت و تبعیض علیه ملت احواز از دیدگان جهانی باعث قربانی شدن تمام فعالیتها و خاستگاه به حق این ملت شده است. این امر خود باعث تسهیل روایی ظلم و سرکوب فزاینده رژیم بر این ملت شده است. به طوری که فعالان احوازی تاوان تمام رویدادها و سیاستهای بازیگران منطقه را در سلولهای انفرادی به بازجویان و بر چوبه دار پس میدهند. مظلومیت و تاوانی که نه خواسته آنها است و نه در مسیر اهداف و عدالت خواهی آنها قرار دارد، بلکه تاوان سرپوش و تبلیغ مخرب رژیم علیه آنها می باشد که هدف آن بیصدا کردن فریادهای این ملت و قطع همدردی و نا شنیده شدن صدای مظلومیت آنها است.

فعالان احوازی تحت تاثیر تحولات و سیاستهای جهانی درمنطقه به صف بندی های خفقان آوری روی آوردند که باعث از هم گسیختگی ملت شد. این از هم گسیختگی همان زخمهایی هستند که تحولات و سیاستهای جهانی در منطقه بر پیکر احواز نقش بست. از سویی دیگر رژیم ایران از این موضوع استفاده کرده و این ملت را به عناوین مختلف چون قوم گرایان، تشیع، تسنن، فعالان مستقل، وهابی، فعالان احوازی، لیبرالها، فعالان احوازی، داعش، غربگرایان، کمونیستها، و … متهم می کند و باعث آن شد که جوانان احوازی در زمان فعالیت طالبان به اتهام کاپب اسلامگرایی جهادی اعدام شدند، در زمان حکومت صدام حسین به عنوان بعثی شکنجه و تیرباران شدند، با اوج گیری شعارهای ضد اسرائیلی، با عنوان جاسوس شکنجه و زندانی شدند و در رویارویی ایران با سعودی عربی وهابی شمرده شدند. فعالان بی دفاع ملت احواز با فشارهای آمریکا و اعمال تحریم‌های اقتصادی علیه ایران، شکنجه و زندانی شدند و بابت کار نکرده به بازجویان جواب پس دادند، آنها را به اتهام ارتباط با معاندان نظام در اروپا و آمریکا و اقدام علیه امنیت ملی، به نابودی کشاندند،  فعالان مدنی محیط زیست این ملت در دفاع از سرزمین جلگه‌ای خود که به بیابان بدل شده، بازداشت و به اتهام داعش ناپدید شدند،  چرا که مطالبات آنها بر خلاف تمهیدات توسعه برون مرزی و دخالت ایران در کشورهای همجوار بود و موافق سیاستهای آمریکا و اروپا علیه ایران قلمداد شد، و زمان اعتراضات مدنی دستگیر شدگان این ملت محارب شناخته  و به چوبه دار سپرده می‌شوند. در تحریم اقتصادی ایران از طرف آمریکا این ملت بیشترین و سهمگین ترین ضربات را متحمل می‌شود، این را می‌توان از سقوط سریع سطح معیشتی مردم اقلیم به زیر خط فقر و افزایش آمار خودکشی و ناامیدی مردم لمس کرد.

این صف بندیها و سرکوبها فقط برای سرپوش نهادن بر خواسته های به حق ملت فراموش شده احواز است و هدفی جز خفقان و ارائه تعریف نادرست از ناله ها و فریادهای این ملت نیست. این صف بندی  نه خواسته آن ملت است و نه نقشه راهی برای رسیدن به هدفی، بلکه این صف بندی فتنه و ابزاری است برای رژیم  و سرپوشی بر جنایات آن در اقلیم مبدل شده که هدف آن نفرت پراکنی در ایران و جهان از فعالیت این ملت است. رژیم با استفاده از اینگونه اتهامات ایرانیان را از تجزیه و دخالتهای بیگانگان در اقلیم احواز میترساند و به جهانیان نشان میدهد که سرکوبها و تحرکات رژیم در این منطقه مطابق سیاستها و صلح و آرامش جهانی است و با این کار نگاه ایرانیان فارس و جهان را از مظلومیت احواز بازداشته و بهانه ای برای سرکوب و خونریزی بیشتر مهیا نموده است. این در حالی است که خواسته ملت احواز فقط «حق حیات» است، حقی بسان حق زندگی، حق نفس کشیدن و آزادی است. اما رژیم ایران با تعبیر و ترجمه ناله ها و مظلومیت این ملت، برای مردم ایران این فریادها را به زوزه مرگ و تجزیه ایران معرفی میکند و برای جهان، این ناله ها به عنوان احتضار افراتگران و تروریسم مخابره میکند. هدف از این تعابیر و ترجمه ناشنیده شدن فریادهای مظلومیت این ملت و نادیده گرفته شدن سرکوبها است. در نهایت رژیم ایران موفق شد تا توجه جهانیان نسبت به ستم علیه ملت احواز را کم رنگتر و ایرانیان فارس را نسبت به سیاستها و اقدامات امنیتی خود در اقلیم احواز همسو قرار کند.

ج: فعالان ملت فراموش شده احواز

با وجود مرزبندی‌های بی شمار میان ملت احواز و حکومت مرکزی ایران، از جمله اختلاف هویت، زبان، دین و مذهب، مرز جغرافیایی طبیعی، و غیره، پیدا کردن نقطه و دلیل اشتراک با ایرانیان و هویت فارسی بسی مشکل است. که در سایه سیاستها و نگاههای دشمنانه «حکومت، ملت و مخالفان» به ملت احواز، پیدا کردن و یا توافق بر «اشتراک» بین دو ملت را غیر ممکن کرده است.

این مرزبندی وسیع در کنار اهمیت و جایگاه اقلیم احواز برای ایران از لحاظ اقتصادی و موقعیت استراتژیک، باعث پیچیدگی و سختی فراوانی برای مطالبه حقوق و رساندن صدای ملت احواز میباشد، به طوری که گستره و کثرت فعالیت فعالان احوازی از صحبت کردن به زبان مادری در کوچه و خیابان شروع و تا ورود به پیچیده‌ترین بازیهای اطلاعاتی با رژیم وسعت می‌یابد، و در مقابل سیاستهای رژیم بر علیه این ملت از مهد و نامگذاری نوزادان تا چوبه دار و تیرباران و آتش نیزار ادامه و به لعن و نفرین مردگان ختم میشود. فعالیتهای فعالان احوازی نسبت به هجوم وحشیانه رژیم به این ملت که هیچ گونه محدودیت ابزاری و سیاسی برای پیشبرد سیاستهای خود و سرکوب جنبش ها و فعالان ندارد، هیچ انگاشته می‌شود.

فعالان احوازی برای دفاع از «حق حیات» ملت خود و برای خروج از سیطره تبلیغاتی رژیم و رساندن فریاد مظلومیت خود به جهانیان و منطقه به هر گفتمان و سیاستی روی آوردند و در صدد حضور در تمام محافل برای رسیدن به هدف خود«مطالبه حق حیات» برآمدند اما این حضور و تنوع فعالیت در پی رویدادهای پی در پی و تغییرات سریع در منطقه باعث ایجاد همهمه و هیاهو شد و هدف اصلی از توسعه و تنوع فعالیتها که باید برای یک صدایی و رساندن پیام به حق ملت بود، فراموش شد، و رنج این ملت در هیاهوی زجر آور فعالان این ملت ناشنیده باقی ماند.

انشغال فعالان و مساعی انها برای اثبات وجود خود و قدرت تاثیر گذاری در محافل بین المللی باعث ایجاد رقابت ناسالم داخلی شد و تاوان این رقابت را ملت احواز و جوانان آن پس میدهند.رقابتی که تمام توان و نیروی آنها را به خود مشغول داشته و برای اثبات برتری خود بر دیگر فعالان به دید رقیب و حتی دشمن به یکدیگر می نگرند.این محیط ناسالم نه تنها باعث فراموش شدن هدف و حق واقعی ملت شده است بلکه باعث استفاده ابزاری از درد و رنج ملت گشته و در این رقابت جوانان احوازی تاوان این فعالیتها ناهنجار و بیثمر را با زندان و اعدام بر چوبه دار رژیم ایران میپردازند. هر تاوان پس دادن برای اشتباهات مکرر و فعالیتهای بی هدف تن تمام ملت را به درد میاورد چرا که جبران آن فعالیت یا شخصی که قربانی شده است بسیار سنگین و غیر ممکن است و در این هیاهوی فعالان احوازی و بی صدایی، گوی سبقت بی رحمی و به انحراف کشیدن واقعیت و تبلیغ در دست رژیم خواهد بود تا تمام افکار عمومی را در ایران و جهان به سمت و سویی که او مشخص میکند هدایت نماید.

تنوع فعالیت و آزادی اختیار راه مبارزه و مطالبه امری بدیهی و ضرورتی واجب برای بنیان جامعه سالم و پیشرفته است. اما این تنوع در ملت احواز که «از فعالان مدنی تحت قانون رژیم تا مبارزان مسلح، و اندیشه‌هایی از لاییک تا افراط گرایی، و فرهنگ غرب زده تا بادیه نشینی» نه تنها باعث پیشرفت مبارزاتی و شروع بنیان جامعه نوین نشده است بلکه فعالان و تشکیلات آنها عاجز از رسیدن به نقاط مشترک ابتدائی و مبدائی هستند، و  حتی فریاد و مطالبه به حق ملت را هم قربانی سودجویی و رقابت درونی نمودند. متاسفانه این تنوع نه راه مطالبه گری صحیح را پیموده و نه راه تسکین و تخفیف آلام ملت احواز شده، بلکه تنوعی از اختلاف بنیادی و اخلال در هدف میباشد که خواسته و هدف رژیم است و خدمتی همتراز با ماشین تبلیغ و سرکوب رژیم میباشد.این رقابت ناسالم داخلی فعالان احوازی صدای ناموزون و نامرتبی است که «فریاد واقعی درد ملت» را به هم زده است و آن را به صدایی آزار دهنده و بی معنی مبدل کرده که هیچ گوشی نای شنیدن نوای آن را ندارد.

تنوع و گستره فعالیت نباید آلت فتنه و نفوذ رژیم ایران بین تشکلات مردمی احواز شود و این تنوع نباید اولویت انشغال و یا باعث رقابت ناسالم بین فعالان ملت فراموش شده شود، بلکه تبدیل این تنوع به فرصت برای حضور در تمام محافل بین المللی و رساندن خواسته ها و مطالبات واقعی ملت باشد، که در صورت تحقق این امر فعالان این ملت به نمایندگانی قدرتمند مبدل میشوند تا صدایی رسا  از واقعیت ها و مطالبات به حق مردم در مجامع بین المللی را باشند و در مقابل تبلیغات و تغییر واقعیتهای نظام و مخالفان آن بایستاند و جامعه جهانی را به حقانیت مطالبات و مظلومیت ملت آگاه تر نمایند.

اگر جامعه جهانی قاضی و رژیم ایران را جلاد این ملت بنامیم، فعالان احوازی تارهای صوتی این ملت بردار رفته هستند که در این همهمه صدای خود را به قاضی نخواهند رساند و جلاد به خواسته خود خواهد رسید.

نتیجه

خواسته ها و نگرانی‌های فارسها در خصوص جغرافیای ایران به هیچ وجه ظلم و ستم به ملل مختلف را توجیه نمی‌کند، و مرزبندی‌های بین فارس و دیگر ملل، و به طور خاص ملت احواز، نه تنها باعث وحدت و تقرب و اشتراک نیست، بلکه خود مایه تفرقه و تجزیه ایران است، در وضعیت کنونی خدمتی که مخالفان نظام با نادیده گرفتن حقوق ملل غیر فارس به تجزیه ایران می‌کنند را در هیچ دوره‌ای در صد سال گذشته شاهد نبودیم، انکار وجود و هویت ملت نه پیام دوستی و نه پیام همزیستی مسالمت آمیز برای آن ملت دارد، بلکه پیامی با خطوط خونین و عباراتی با مضامین مرگ می‌باشد که هیچ کس آن را بر خود روا نمی‌دارد. لذا مشکل آنجا است که  اندیشه ایران فارسی، یعنی یک رنگ، و یک زبان، و اصرار بر سلب حقوق ملل مختلف با خیال حفظ وحدت ایران، اساس و بن مایه بی‌اعتمادی و تک تازی فارسی است، وحدت و یکپارچگی نه با انکار و ظلم بلکه با عدالت و تساوی و برشمردن تمام حقوق برای تمام افراد و ملل محقق می‌شود، این تحقق زمانی به واقعیت تبدیل میشود که اعتماد و راستی بین ملل مختلف در جغرافیای ایران اثبات شود. و همنوایی و هم صدایی در تمام رویدادها و واقعیتها باید محقق شود.ملت فراموش شده، با تمام اجحاف و ظلم‌هایی که از دوست و دشمن بر آن روا شده، نه باعث مرگ آن و نه باعث سکوت آن شده است، و این ملت الگویی است از شکست سیاستهای دشمنانه ضد یک ملت است، سیاستهایی که با تمام ابزار و امکانات نامحدود از نامگذاری نوزادان تا ماشین سرکوب اعمال می‌شوند، اما روز به روز مردم این سرزمین با تمام جراحات و دردها قویتر و یک صداتر می‌شوند، همهمه‌ای که اکنون گوش شنونده ای ندارد، روزی به صدایی رسا و نوایی یک دل مبدل خواهد شد، این صدا می‌تواند شریک همصدایی ملل دیگر در ایران یا نوای جدایی از نژادپرستان و نفرت‌انگیزان باشد.

 

مسئولیت مطالب، نظرات و عقاید مندرج در مقالات به عهده نویسندگان مقاله می باشد و مرکز مسئوليتى در قبال آن ندارد.

نوشته های مشابه

‫2 دیدگاه ها

پاسخ دادن به AmberlyklEl لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا